۱۳۹۵ اسفند ۸, یکشنبه

مسیح علی‌نژاد: اعتراض به اعدام‌های دهه‌ی شصت در شبکه‌های اجتماعی علنی شد

ماهنامه خط صلح – مسیح علی‌نژاد، روزنامه نگار ایرانی، یکی از پرطرفدارترین و در عین حال جنجال‌برانگیزترین کمپین‌های فارسی در شبکه‌های اجتماعی را در سال  ۱۳۹۳۳ راه اندازی کرده است. “کمپین آزادی‌ یواشکی زنان در ایران” تنها در فیسبوک در حال حاضر بیش از یک میلیون دنبال کننده یا فالوور دارد. این کمپین که عکس‌های بدون حجاب زنان ایرانی را منتشر می‌کند و این امکان را برای آن‌ها فراهم کرده که درباره‌ی تجربیاتشان از نبود آزادی پوشش و آرزوها و خواسته‌هایشان بگویند، توانسته است حمایت بسیاری از رسانه‌های مطرح و هم‌چنین شخصیت‌های برجسته‌ای در سطح جهان را جلب کند؛ از این‌رو می‌توان این کمپین را کمپینی موفق نیز دانست.
با توجه به موضوع پرونده‌ی ویژه‌ی این شماره از خط صلح با خانم علی‌نژاد گفتگویی داشته‌ایم و پیرامون شبکه‌های اجتماعی و نقششان در توانمندسازی جامعه‌ی مدنی و زنان در ایران و هم‌چنین رویکرد حکومت ایران در رابطه با این شبکه‌ها از ایشان پرسیده‌ایم.
مسیح علی‌نژاد در این گفتگو، ضمن اشاره به این‌که شبکه‌های اجتماعی نقشی مهم و هم‌چون “بازوی حمایتی” برای شهروندان و جامعه‌ی مدنی دارند، می‌گوید: “در دهه‌ی شصت در ایران اعدام‌های گروهی رخ داد؛ این‌که زندانیان جریان‌های فکری متفاوت، در عین حال که حکم حبس داشتند، اما به صورت گروهی اعدام می‌شدند… اما اتفاقاً اعتراض گسترده به همین مسائل هم بعدها و از طریق همین شبکه‌های اجتماعی بود که شکل گرفت و یا علنی شد”.
خانم علی‌نژاد، با توجه به نفوذ شبکه‌های اجتماعی مختلف در زندگی مردم ایران، مثلاً می‌توان در سایه‌ی راه اندازی اینترنت ملی، نبود این شبکه‌ها را تصور کنیم؟ در واقع با توجه به سطح و گستره‌ی این نوع از روابط در جامعه‌ی امروزِ ایران، به نظر شما این حذف قابل تصور است؟جامعه‌ی پیشروی ایران را نمی‌توان با فیلتر، سانسور کرد. اساساً این یک توهم و تصور غیرممکن است که بخواهیم جامعه‌ای که پیشرو است و سطح زندگی خودش را بر اساس قوانین موضوعه، قوانین شرعی و فتواهایی که وجود دارد، تنظیم نمی‌کند، به دهه‌ی شصت برگردانیم؛ جامعه‌ای که سطح زندگی‌اش را -حتی اگر هزینه‌بر باشد و حتی اگر قابل پیگرد قانونی باشد-، کنار نمی‌گذارد. برای نمونه، در نظر بگیرید که رهبر جمهوری اسلامی اعلام می‌کند دوچرخه سواری زنان ممنوع و حرام است و می‌گوید بهتر است که زنان در فضای عمومی دوچرخه سواری نکنند؛ ولی ما عملاً شاهد این هستیم که نسل جدید، دیگر امروز کاری به کار چنین فتواهایی ندارند و سبک زندگی خودشان را بر اساس فتواهایی که صادر می‌شود، تنظیم نمی‌کنند. یا این‌که به طور مکرر اعلام می‌شود که زنان حجابشان را رعایت کنند و در مهمانی‌های مختلط شرکت نکنند؛ اما اساساً کسی کاری به کار قوانین موجودِ از این دست و یا فتواها و دستورالعمل‌های صادر شده ندارد. علت هم این است که نمی‌توان سبک زندگی کسی را که به دنیای ارتباطات و مدرن دسترسی دارد، با یک سری قوانین عقب مانده تنظیم کرد.
بنابراین من فکر می‌کنم این خیالی واهی و تصوری ناممکن است که بخواهیم اینترنت را تبدیل به اینترنت ملی کنیم. چرا که بخش چشمگیری از جامعه‌ی ایران را نسل جوان تشکیل می‌دهند که به اینترنت و فضای مجازی دسترسی دارند و اساساً اطلاعات و اخبار خودشان را از شبکه‌ها و یا رسانه‌های رسمی نمی‌گیرند که قرار باشد سبک زندگی خودشان را هم بر اساس آن استاندارها تنظیم کنند.
با توجه به این‌که شبکه‌های اجتماعی کاربری‌های متعددیاتفاقاً برعکس. مثالی برایتان می‌زنم: زمانی که من در دانشگاه آکسفورد بروکس دانشجوی روزنامه نگاری بودم، همیشه می‌دیدم که همکلاسی‌های من از شبکه‌های اجتماعی صرفاً برای دورهمی‌ها و یا مهمانی‌های دوستانه‌شان استفاده می‌کنند؛ این‌که عکسی از این مهمانی‌ها و یا رقصشان در جمعی را با دیگران به اشتراک بگذارند. اما همان موقع می‌دیدم که در خاورمیانه و کشورهایی نظیر سوریه، ایران و عراق، استفاده‌ی متفاوتی از شبکه‌های اجتماعی می‌شود. در واقع آن بخشی از جامعه و آن شهروندی که سانسور شده بود، از شبکه‌های اجتماعی به منظور پس گرفتن سهم خودش از رسانه‌های جریان اصلی، استفاده می‌کرد. این تفاوت برای من که فقط دانشجوی روزنامه نگاری و در حال یادگیری بودم، تلنگری بود که چقدر تفاوت است بین ما و جوامع مدرنی که در حال حاضر از شبکه‌های اجتماعی تنها به عنوان یک سرگرمی استفاده می‌کنند تا مسائل زندگی شخصی و شادی‌های شخصی‌شان را در آن به اشتراک بگذارند.
در واقع، در جهان سوم و حکومت‌هایی که اطلاعات را طبقه بندی شده در اختیار افراد قرار می‌دهند و نوعی سانسور سیستماتیک حاکم است، شهروندان از شبکه‌های اجتماعی به نحو دیگری استفاده می‌کنند و می‌توان گفت حتی کاربری‌های آن را افزایش داده‌اند. در این کشورها، شبکه‌های اجتماعی به عنوان آلترناتیو مدیا و یا خرده رسانه‌هایی که جایگزین رسانه‌های رسمی هستند، مورد استفاده قرار می‌گیرند؛ شهروندان احساس می‌کنند، صدایشان در رسانه‌های اصلی و معتبر شنیده نمی‌شود و در نتیجه این شبکه‌های اجتماعی مجازی هستند که به عنوان بازوی حمایتی عمل می‌کنند. به عنوان مثال، وقتی منِ خبرنگار از ایران اخراج و حذف می‌شوم، شبکه‌های اجتماعی برای من به مثابه یک بازوی حمایتی است که کمک می‌کند اخبار و اطلاعات واقعی را که در جامعه جریان دارد، بگیرم. در حالی‌که حکومت‌های توتالیتر سعی می‌کنند با خلق سوژه، خبر تولید کنند و خبرنگاران را وادار کنند بر اساس آن خط خبری که تولید شده، اطلاع رسانی کنند؛ در کنار آن میزگرد، همایش و یا نشست‌های مختلفی هم برگزار می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی و خرده رسانه‌ها کاملاً این مسئله را دگرگون کردند. ما خبرهایی را که دفن شده و مثل زیرخاکی می‌ماند، خبرهایی که خط قرمز و ممنوعه است و در رسانه‌های رسمی مشاهده نمی‌کنیم، در شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم. هم‌چنین به عنوان خبرنگاران رانده و یا حذف شده، از طریق شبکه‌های اجتماعی به دنبال خبرهایی که مردم خلق، تولید و افشا می‌کنند، می‌رویم و پس از تحقیق در مورد آن‌ها، به اطلاع رسانی می‌پردازیم. در واقع خبر از انحصار دولت بیرون می‌آید و ما دیگر راویان خبری که دولت تولید کرده، نمی‌شویم. ما به واسطه‌ی شبکه‌های اجتماعی، راویان خبر مردم سانسور شده می‌شویم. دارند، به نظر شما و در مقایسه‌ی کاربری شبکه‌های اجتماعی در جامعه‌ی ایران با کشورهای توسعه یافته، آیا می‌توان گفت بخش خاصی مورد استفاده قرار می‌گیرد و در واقع ما از بعضی مزایا یا کاربری‌های این شبکه‌ها غافل مانده‌ایم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر